دکتر غلامرضا اعوانی

بخش دوم

سخن به اینجا رسید که به رغم سفارش های مکرر اسلام به خردورزی، گرایش‌های ضدعقلی زیادی در عالم اسلام پدید آمد که حتماً علل تاریخی دارد.  اینک ادامه  مطلب:
برخی برآنند که تفکر صدرایی زمینه مساعدی بوده برای اینکه اندیشه‌های ماسونی و بهائی در دل آن شکل بگیرد! آیا فلسفه صدرایی این ظرفیت را داشته است؟
اقبال لاهوری در کتاب «سیر حکمت در ایران» این موضوع را مطرح کرده که: «بابیت و بهائیت از مکتب ملاصدرا برخاسته است»؛ اما این اشتباه محض است. برای اینکه اقبال با جریان فلسفه اسلامی آشنا نبود و کتابش چندان عمقی ندارد. یکی از مسائلی که مطرح کرده و کاملاً باطل است، همین است. البته دستهای سیاسیی هم در کار بوده. شما ادوارد براون را به چه عنوان می‌شناسید؟
مستشرق.
من ذیل نام ادوارد براون، هفده کتاب دیده‌ام که درباره بهائیت است، شما به کتاب‌شناسی خانبابا مُشار ذیل عنوان «ادوارد براون» رجوع کنید، این کتاب‌ها را در آنجا می بینید و در نامه‌هایش نیز از بهائیت تعریف کرده و با آنان مکاتبه داشته است؛ یعنی جریان‌هایی که آنها را به وجود آورده و تقویت هم کرده‌اند، انگلیسی بوده و اینها توجه ندارند! براون کتابشان ‌را ترجمه کرده، معرفی کرده و با آنها ارتباط داشت. ما او را فقط با کتاب‌هایش درباره تاریخ ادبیات در ایران می‌شناسیم. الآن هم دنبال این جریان هستند.
این همان جریان نفوذی است که شما و آقای دکتر سیدحسین نصر در موردش همیشه هشدار داده‌اید؟
بله، کسانی مثل دکتر نصر که دشمن نیستند. او در آثار خود بر این نکته تأکید کرده است که: «تجدد با معنای حکمت منافات دارد.» در دوره جدید در غرب، یک حکیم کامل پیدا نمی‌کنیم!
تنها فردی که از ایران عضو هیأت‌مدیره «فدراسیون بین‌المللی انجمن‌های فلسفه» است، شما هستید؟
تنها فردی که از ایران و جهان اسلام عضو هیأت‌مدیره فدراسیون بین‌المللی انجمن‌های فلسفه است، من هستم و در آنجا «انجمن بین‌المللی فلسفه اسلامی» را هم تأسیس کرده‌ام. این فدراسیون بیش از صد و بیست سال سابقه دارد. درون این فدراسیون، انجمن فلاسفه جهان قرار دارد که همیشه «صد فیلسوف زندة دنیا» عضو آن هستند و اگر کسی فوت کند، رأی می‌دهند یک نفر دیگر به جای او می‌آید. آنجا مقالات زیادی داده‌ام، از جمله مقاله‌ای به ‌نام «اصالت اراده در دکارت و فلاسفه بعد». اصالت اراده، ضد اصالت عقل است؛ یعنی مثل اشعریت است و از دکارت شروع کردم از گفته‌های خود او، هیوم، کانت، روسو و از بیشتر اگزیستانسیالیست‌ها شاهد آوردم و ثابت کردم همین جریانی که خودشان ‌را «فیلسوفان اصالت عقل» می‌دانند، ضد اصالت عقل‌اند؛ چون اصالت عقل احکامی دارد. این مقاله بسیار مورد بحث قرار گرفت و از من خواسته شد که آن‌را به صورت کتاب منتشر کنم.
مثل ‌اینکه حرف از برابری همه ابنای بشر می‌زنند، ولی جان لاک و روسو در مورد نژادپرستی و برتری سفیدان هم ‌نظر دارند. در ایران اینها خوانده نمی‌شود.
بله، متأسفانه این‌طور است! یک نفر می‌رود غرب، یک ‌هوایی می‌خورد، تحت تأثیر فیلسوفی قرار می‌گیرد و می‌آید اینجا عین همان مطالب را جسته گریخته تکرار می‌کند. ممکن است روسو باشد، پوزیتیویسم باشد، ویتگنشتاین، پوپر و حتی هایدگر باشد و مهمتر اینکه می‌خواهند اسلام را هم مطابق همین نظریات تفسیر کنند!
این فیلسوفانی که هوای غرب به سرشان می‌خورد، شما را متهم به «تحجر» می‌کنند!
من دلم برای همه فیلسوفان و همه اندیشه‌ها باز است. همة اینها را می‌خوانم، ولی وقتی می‌بینم یک نفر آرای اندیشمند یا فیلسوفی را گرفته و اینجا آن‌را تکرار می‌کند و به چیز دیگری توجه ندارد، تأسف می‌خورم. من به تکرار حرفهای دست دوم ـ سوم غربی‌ها از سوی غرب‌رفته‌های خودمان اعتقاد داشتم؛ اما وقتی به کنگره‌ای در روسیه رفتم که متفکران عالم اسلام آنجا بودند، دیدم همه اینها یک بادی که از جانب غرب وزان است خورده‌اند و از سخنانشان پیدا بود که باد از کجا وزیده است! مهمتر اینکه ‌می‌خواهند با آن اسلام را تأویل و تفسیر کنند و همة ما  آن‌را بپذیریم.
یعنی با روش غربی می‌خواهند...
اینها خودشان‌ را متفکران اسلامی قلمداد کرده‌اند. می‌خواهند اسلام را احیا کنند، مبنای فکری که بعد از چهار پنج سال درس خواندن در آنجا پیدا کرده‌اند. در آن کنگره دیدم یک نفر شاعر و متفکر اسلامی که بسیار هم معروف است، مدتی کمونیست بوده، شعر هم در وصف لنین دارد، ولی نام نمی‌برم. دیگری تحت تأثیر فانون بوده است، یکی تحت تأثیر فروید بوده و دیگری تحت تأثیر هایدگر قرار گرفته و می‌خواهند تمام قرآن ‌را بر اساس آنها تفسیر کنند! اصلاً این کار امکان پذیر نیست، درست است که این ‌اندیشمندان و متفکران بزرگ‌اند، ولی شما نمی‌توانید بر مبنای تفکر آنها، اسلام را بخوانید؛ فی‌المثل هایدگر تمام سنت غرب و تمام انبیا و اولیای الهی را انکار می‌کند، اما خودش غربی است، زائیده غرب است و تمام تفکر غرب طی بیست و پنج قرن گذشته را انکار می‌کند. چطور می‌توان کلّ سنت فلسفی غرب را یکجا انکار کرد؟ یعنی دوهزار و پانصد سال غرب خلأ مطلق بوده است؟ هیچ ‌چیز نبوده و بعد هایدگر آمده است؟  چنین چیزی که امکان ندارد.
 اشکال ما این است که همه‌ چیز را مطلق کرده‌ایم، یا این شده یا آن شده. پوپر هم در ایران به‌درستی معرفی نشده است. کنگره‌ای درباره پوپر در وین برگزار شد که ابعاد مختلف فکری او در بیش از سیصد مقاله مطرح شد که تا آنجا که می‌دانم، اکثر آنها در نزد ما اصلاً مطرح نیست. با وجود این هرگز نمی‌توان اسلام را بر این مبنا تفسیر کرد.
همین دسته از منتقدان که از قضا پوپریست هم هستند...
هر ایسمی، جداشدن از حکمت الهی است. مخالفت ما با مدرنیسم هم به خاطر پدرکشتگی نیست، به خاطر این است که با مبادی الهیِ تمام الهیون در تمام تاریخ ضدیت دارد. من می‌توانم بگویم پوپر را دودستی روی سر بگذارم و بگویم که سلّمنا؟ پس با قرآن، با ارسطو، با حکمای اسلامی یا هندی چه ‌کار کنم؟ آنها می‌گویند دربست بیا تسلیم شو! آخر نمی‌شود. بسیار حرف زوری است. بزرگ‌ترین تعصب و دیکتاتوری است. دیکتاتوری یعنی اینکه دربست تسلیم یک نفر شوید. تعصب فلسفی از تعصب دینی به مراتب بدتر و خطرناک‌تر است. این وضعیت عین تحجر است. هیچ تعصبی بدتر از تعصب فلسفی نیست و آن وقتی است که شما را به پذیرفتن یک «ایسم» محدود یا مجبور کنند.
برخی می‌گویند آن اندیشه‌ای که شما و دکتر نصر ترویج می‌کنید، رجعتی خام و ناممکن به گذشته را خواستارید.
سنت الهی همیشه بوده و هرگز تحویل و تبدیل ندارد؛ سنتی است که ادیان و حکما پیوسته در طول تاریخ درصدد احیای آن بوده‌اند؛ اما اینها آن‌را قبول ندارند. 
ادامه دارد
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی