دکتر  غلامحسین دینانی     

این تجربه نیست که انسان را می‌سازد، بلکه این انسان است که به شکار تجربه می‌رود و در به دست آوردن انواع تجربه‌ها از خود مهارت نشان می‌دهد. آنچه تحت عنوان «من» مطرح می‌گردد، نه تنها بخشی از جهان بیرونی و عینی نیست، بلکه حتی بخشی از ذهن نیز به‌شمار نمی‌آید، زیرا آنچه «من» خوانده می‌شود، به ذهن فرمان می‌دهد و در تنظیم کردن و سامان بخشیدن به آن نقش ایفا می‌کند.
هر چه «من»‌ از آن آگاهی دارد، بخشی از «من» شناخته می‌شود؛ ولی «من» بخشی از آن چیزهایی نیست که نسبت به آنها آگاهی دارد. هر فردی به عنوان «من» در جهان زندگی می‌کند و زیستن را شأن خود می‌شناسد، ولی عکس این سخن صادق نیست و کسی نمی‌تواند ادعا کند که آنچه «من» خوانده می‌شود، شأن زندگی شناخته می‌شود. تردیدی نمی‌توان داشت که ذوالشأن از شأن برتر و بالاتر است و البته آنچه «من» خوانده می‌شود، ذوالشأن است و زندگی شأن او به‌شمار می‌آید. 
تقسیم موجودات این جهان به سه قسم جماد و نبات و حیوان یک تقسیم شناخته شده است و کسی آن را مورد انکار قرار نداده است. البته انسان براساس فصل مقسم و مقوم خود (یعنی ناطق بودن)، نه تنها از حیوانات بلکه از همه موجودات دیگر ممتاز می‌گردد. همة این موجودات در این جهان به ظهور می‌رسند. 
انسان تنها موجودی است که مانند هر موجود دیگری در این جهان به عرصه هستی قدم می‌گذارد؛ اما می‌داند که در جهان زندگی می‌کند و جهان مسکن او شناخته می‌شود. مسکن گزیدن در جهان بیش از آنکه به معنی زنده بودن در این جهان باشد، بر زندگی کردن در این جهان دلالت دارد. زنده بودن خصلت هر موجودی است که تغذیه می‌کند و از رشد و نموّ متناسب برخوردار است؛ ولی زندگی کردن، چیزی است که به مراتب از زنده بودن برتر و بالاتر است. 
در زندگی کردن است که انسان از ژرفای درون خود بیرون می‌آید و از بیرون وجود خود، به ژرفای درون خویش بازمی‌گردد. در این بیرون آمدن از درون و دوباره به درون رفتن است که زندگی انسان شکل پیدا می‌کند و دل‌مشغولی‌های او به صورت‌های گوناگون به ظهور و بروز می‌رسد. 
تنوع زندگی انسان بیش از آن است که بتوان با موازین کمّی آن را اندازه‌گیری کرد. لحظه‌های زندگی انسان تهی نیستند و در هر لحظه، چیزی هست که در لحظه قبل از آن نبوده است. عارف شاعر به همین مسئله اشاره کرده است، آنجا که گفته:
از یکی اندیشه کآید در درون
صد جهان گردد به یک دم سرنگون
گذر لحظه‌ها به اندازه‌ای پرشتاب است که انسان نمی‌تواند آنها را ببیند، ولی چیزی در لحظه‌ها هست که ناپیداست، اما ثابت است و به زندگی معنی می‌بخشد. ندیدن دلیل بر نبودن نیست. بهترین شاهد برای اثبات این ادعا آن است که جان در تن است، ولی تن جان را نمی‌بیند. این جهان و آنچه در آن است، مخلوق خداست، ولی خلق یک بار برای همیشه صورت نپذیرفته است، بلکه خلق در هر لحظه صورت می‌پذیرد و حق تعالی همیشه در کار آفرینش است. 
همیشه خلق در خلق جدید است
اگرچه مدت عمرش مدید است
انسان تنها موجودی است که به «معنی زندگی» توجه می‌کند و بر اساس معنایی که از زندگی می‌فهمد، به زندگی ادامه می‌دهد. فهم همة افراد بشر از معنی زندگی یکسان نیست و هر کسی از دیدگاه خاص خود به زندگی می‌نگرد، با این همه بیشتر مردم از نوعی فهم مشترک در زندگی برخوردارند و در کنار یکدیگر با صلح و آرامش روزگار می‌گذرانند. 

*فلسفه و زندگی
فلسفه و زندگی
گفتگو با استاد دکتر غلامحسین دینانی
کریم فیضی                             
انتشارات اطلاعات
۵۲۸ص                 چاپ دوم: ۱۳۹۸ 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی